مقتول اردیبهشت میتوانست دخترکی با پوست سفید، موهای خرمایی و چشمان درشت قهوهای باشد که انگشتت را در دست ظریف و کوچکش سفت محاصره کرده است و با کنجکاوی به صورتت زل زده، از آن کودکانی که آرامش، لبخند و کنجکاویاش دوست داشتنیترش کرده است.
نمیدانم مقتول بهمن کدام سال بود که انگار برای نرفتن به دیوار خنج میانداخت و لگد میکوبید، رفتنش دردناکترین قتل این سالها بود و در یکی از همان شبها که درد رفتنش به جانم افتاده بود، آه و ناله میکردم که با صدای نالهی خودم از خواب پریدم و برایش مرگ راحتتری را آرزو کردم. اما شاید مقتول بهمن که آنقدر میل به زندگی داشت میتوانست پسرک سختکوش و آینده داری باشد که به راحتی به سختی زندگی و جبر سرنوشت تن نمیداد، شاید هم دخترکی بود که با وجود تمام سختی دختر بودن در چنین کشوری و با وجود جبر جغرافیایی که در آن دچار میشد تسلیم نمیشد و تا آخرین لحظه برای زنده ماندن و زندگی تلاش میکرد و خسته نمیشد.
خرداد اما انگار جور دیگری میخواست ماجرای قتل بچیند که درنهایت با دیدن دستهای خونی به خودم آمدم و بدون جیغ و فریاد خون دو مقتول خرداد را از دستهایی که به لرزه افتاده بود پاک کردم.
مقتول شهریور اما انگار عجیبترین آنهاست، شاید بزرگتر که میشد از آن دسته آدمهای سرکش و یاغی روزگار میشد که نه در یک نقطه بند میشنوند و به قید و بند پایبنداند و نه دست از رسوایی برمیدارند.
مقتول شهریور وقتی قطره قطره تبدیل به خون میشد، دقیقا همانجا که نفسهای آخر حیات چند روزهاش را میکشید هم انگار نمیتوانست دست از سرکشی بردارد، انگار برای کلافه کردن و استرس دادن به من آمده بود. شاید هم حواسش را جمع کرده بود تا به من بفهماند که تو قاتلی، قاتل زنجیرهای تمام ماهها.
.
.
.
پ. ن:نظر بدین
آسمونم آبیه
اگه آهنگ بود "کافر دل" محمدرضا شجریان
آغاز ترم جدید و احمقانههای جدید
شوق پرواز ، توی ابرا ، سوی جنگلای دور دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور
مقتول ,انگار ,شاید ,هم ,زندگی ,کرده ,مقتول بهمن ,بود که ,به من ,از آن ,و با
درباره این سایت